_توی یکی از کتابای درن شان ( نویسنده ی کتابای تخیلی تین ایجری) یه شخصیتی هست به اسم کرنلیوس، که این قدرت رو داره که اگر چیزی رو بخواد یه پنجره ی جادویی براش باز میشه نزدیک اون چیزی که می خواد. بعد آشنا شد با یه سلاح جادویی قدیمی. هر وقت که اون سلاح رو می خواست هیچ دریچه ای باز نمیشد. تا اینکه یه جادوگری بهش گفت: تنها دلیلش اینه که تو خودت اون سلاح جادویی قدیمی هستی.

 

_اون موقعی که میشینی پیش خدا و های های گریه می کنی که من از دوری خسته م، از نبودن خسته م، از گم شدن خسته م، دست منو بگیر بیار نزدیک، و بعد هی می بینی هیچی نمیشه، شاید دلیلش این باشه که اصلا دور نیستی، تو همون جایی هستی که باید باشی. آروم باش دختر خوشگلم ، تو همینجا پیش خودمی، نترس نازک نارنجی.

 

_الان یادم اومد توی اولین کلاس هایی که با استاد داشتیم ، گفت: این که میگن بریم به خدا برسیم مسخره ست، کجا بری؟ به کجا برسی؟ همین الان رسیدی. همین الان اینجایی. فقط چشاتو باز کن و ببین. دور نیستی، توهم دوری داری.

 

 

_دوباره همین الان یه جمله ی قشنگ از روی ماه خداوند را ببوس یادم اومد. گفت : شک ، سقوط نیست، توهم سقوطه

 

 

_همین نوشتنو دوست دارم. می نویسی و جواب ها خودشون میان بالا و مسئله رو حل می کنن. نسخه ی قوی تر از نوشتن ، مباحثه کردنه.

پ.ن: اوصیکم به خوندن وبلاگ های قدیمتون،خصوصا پست های منتشر نشده. انگار با نسخه های خودتون در دنیای موازی رو به رو میشید. همین قدر غریب و دور

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آموزشی سالم زيبا Persian Horror استدیو آنلاین طراحی زوم گرافیک Angel تجارت الکترونیک کباب پز صنعتی اولین سایت کرک اکانت کلش اف کلنز در ایران گــروه طــراحی طــاووس پارکت